خداحافظ
هفتـ ـم اردی بهشت هشتاد و نه
سلام به سال ِ جدید، از زندگی مان
خداحافــظ پیله ی کهنه...
وبلاگ جدید علی، همچنان در حال ساخت است اما میشود در کنار شما ساخت. از این پس:
«آقای ِ کوچکــ» ...
http://little-sir.ir/blog
هفتـ ـم اردی بهشت هشتاد و نه
سلام به سال ِ جدید، از زندگی مان
خداحافــظ پیله ی کهنه...
وبلاگ جدید علی، همچنان در حال ساخت است اما میشود در کنار شما ساخت. از این پس:
«آقای ِ کوچکــ» ...
http://little-sir.ir/blog
امروز، آخرین روز فعالیت وبلاگ علی است و از فردا نشانی جدید تقدیم خواهد شد. هرچند مثل تمام اثاث کشی ها، هزار کار نکرده باقی است تا به سامان برسیم اما این کارها را هم در کنار شما انجام خواهیم داد.
در شش ماهی که اینجا دور هم بودیم:
47 یادداشت ارسال شد
یک یادداشت پس از ارسال حذف شد که در مورد نام داروها و هزینه درمانی بود (که حالا بعد از این چند ماه میتوان عرض کنم که علت حذف چه بود. بلافاصله بعد از پست مهربان تماس گرفت و گفت این پست موجب سوء برداشت می شود و ممکن است کسی فکر کند که غرض در خواست کمک در هزینه درمان است که به همین جهت فوراً پست حذف گردید.)
شما در این شش ماه 3689 کامنت گذاشتید، و این یعنی ما خیلی شرمنده شماییم... و این آمار بدون محاسبه کامنتهای خصوصی است که موارد بسیار زیادی را در بر میگیرد. تمام این کامنتها، اعم از درد و دل ها، دلداری ها، دعا ها، گاه مشاجرات، رنجش ها و... خاطره ای ماندگار شد که توشه کرده ایم. مانند هر خانواده دیگری که روزهایشان سرشار از خوب، سخت، بد و عالی است، اینجا نیز خانه ای بدون دیوار بود با تجربه یک همسایگی و همخانگی مجازی
کلیه محتوای درج شده تا پیش از ساعت 12 ظهر امروز به وب سایت منتقل شد و موارد اضافه شده پس از آن، به عنوان «امضاء دفتر خداحافظی» همینجا خواهد ماند.
این وبلاگ به عنوان یک یادگاری با ارزش، به همین شکل فعلی حفظ خواهد شد و همواره برای من و مهربان، دوستداشتنی خواهد ماند. از بلاگفا هم ممنون...
تغییرات و پیشرفت کار در ذیل همین پست به روز خواهد شد و پست بعدی نشانی وب سایت جدید پیش کش خواهد شد تا اولین پست در وبلاگ جدید، یک سلام از ما باشد و بعد یادگاری های اولین روز از جانب شما (به پیشنهاد یکی از خوانندگان در کامنتهای پست قبلی)
مشغول تدارک تولد علی هستیم... این همه توضیحی است که برای
تاخیر در به روز کردن وبلاگ میتوان داد. خرید
هدیه، خریدهای منزل برای میهمانی ها، آماده کردن خانه، ریسه کشی و ورق زدن آلبوم
کیک تولد در شیرینی فروشی ها به امید رسیدن به تفاهم بر سر یک کیک!

و از سوی دیگر بازیگوشی تمام نشدنی علی، فتح در و دیوار، پله پیمایی، جیغ و داد و دیدن DVD آلوین به میزان ده مرتبه در روز و فقط 10 دقیقه اول و... به اندازه کافی توجیه میکند این تاخیر را... نه!؟
همه چیز خوب است و شاد، تا آنکه یکباره میان همه خنده ها به یادت می آید که «علی سوم خردادماه 89 برای آنژیو قلب بستری خواهد شد» و یکباره همه خاطرات درد دار بر دلت سرریز می شود؛ صدای ضجه هایش در گوش پیچ میخورد و این یعنی... از پدر و مادری که فرزندی بیمار دارند، هیچ خنده ای را باور نکنید!
* توضیح عکس: سیزدهم فروردین – علی پس از فتح کیسه آجیل!
در چند پیام خصوصی، برخی از دوستان مشخصاتی گفته اند که فلان روز در فلان جا شما و علی را دیده ایم و میخواستند مطمئن بشوند که درست شناخته اند یا خیر. پاسخ دادن به تک تک این سوالات ممکن نبود به همین جهت همه را یکجا جواب میدهم: در تمام مشخصاتی که تا به امروز اعلام شده حداقل یکی از اطلاعات (از حیث زمان، لباس، محل و...) صحیح نبوده و توفیق زیارت هیچکدام از دوستان را نداشتیم. ممنون/